سلوک و فنا در عرفان سرخپوستی
ناقدان دیگر با اشاره بهتعالیم خود وی مبنی بر نفی گذشته شخصی، ضرورت زیستن اسرارآمیز در فضایی مهآلود و شناور و نیز لزوم بیخبری دیگران از اسرار زندگی سالک و وضع حال و گذشته او که نتیجه آن گرفتاری سالک در دام دنیایی است که دونخوان آن را توصیفی و غیرواقعی مینامد خلاف گوییهای کاستاندا را توجیه کردهاند.
یکی از مهمّترین آموزههای عرفان سرخپوستی نفی گذشته شخصی است. در این عرفان توضیح داده میشود که وابستگی و دلبستگی ما بهگذشته خود درکنار شناختی که دیگران از گذشته ما دارند، در پایندگی گفتوگوی درونی و ماندگاری ما در تونال، اثرگذار است. مراد از گذشته شخصی، آگاهیها و دانستنیهایی است که انسانها درباره زندگی ما میدانند. وقتی گذشته شخصی داریم، ناگزیریم این امر را تأیید کنیم و برابر خواست و انگاره آنان سلوک کنیم. در پاسخ بهاین پرسش که چگونه از گذشته شخصی خویش رها شویم؟ دونخوان بهکاستاندا میگوید:
”از کارهای ساده شروع کن، بهدیگران نگو چه میکنی و بعد تمام افرادی را که تو را خوب میشناسند رها کن، بدین ترتیب فضای مهآلودی در اطراف ایجاد خواهی کرد“
آنگاه که از گذشته خویش رهایی پیدا کنیم، اندیشههای همنوعان و گرایشهای ذهنی خود ما، قادر بهاسیر نگهداشتن ما نخواهند بود و بهآزادی در افکار و رفتار خود دسترسی پیدا میکنیم. دونخوان سه شیوه عملی و فن را نیز برای پیروزی در نفی گذشته شخصی ارایه میکند:
الف) فراموش کردن و رهایی از اهمیت شخصی: در تمثیل و تشبیهی نازیبا این پیشنهاد چنین توصیف شده است: ”تا هنگامی که فکر میکنی مهمّترین چیز عالم هستی، قادر بهشناخت دنیای اطرافت نیستی، مثل اسبی با چشم بند خواهی بود. در کل هستی تفاوتی بین تو و یک سرگین غلطان نیست“
ب) پذیرش مسئولیت رفتار و کردار: در این صورت، قدرت عمل در وجود ما خواهد جوشید و نیازی بهتوسّل و تمسک بهگذشته خویش و همنوعان نخواهیم داشت.
ج) مشورت با مرگ: این پیشنهاد و توصیه از شگفتیهای این عرفان بهشمار میآید، دونخوان ما را فرامی خواند تا با استقبال از اندیشه و انتظار مرگ، نیروی تازهای بیابیم و در نتیجه از رویدادهای کوچک بهخشم نیاییم، خود را ضابطهمند ساخته، در زندگی انضباط داشته باشیم و با توجه دقیق و عمیق بهمسائل اساسی از شبه مسألهها و نامسألهها رهایی یافته و دوری جوییم
استفاده از گیاهان روانگردان
در عرفان سرخپوستی استفاده از این گیاهان، با هدف پدیدآوردن گونهای آمادگی شخصی برای طریقت معرفت انجام میگیرد. تردیدی در اینکه برخی گیاهان دارای اثرات ویژه روانی هستند، وجود ندارد. قبایل سرخپوست از دیرباز، بهاین اثرگذاریها آگاه بوده و از آنها برای سرخوشی، مداوا، افسونگری و بهدست آوردن حالت خلسه استفاده میکردند این پدیده حتّی پس از گسترش و نفوذ مسیحیت در آن دیار،نیز با اجرای مناسک خوردن «پیوت» تداوم یافت
منتقدان آثار کاستاندا اعتقاد دارند که در عرفان سرخپوستی، از داروهای توهّم زا مانند مسکالین یا پیوت پس از تعلیم مقدّمات لازم برای شکستن قالب معمولی جهان استفاده میشود. اثر اوّلیه آن، «نیرو یا الهه» توهّم زا است و آثار ثانوی این تجربه، عبارت از یک خستگی عمومی، تأثیر مالیخولیایی، رویاها و کابوسهای آزار دهنده است
عمدهترین هدف استفاده از این دارو این است که شخص با دیدن توهّمات و صورتهای وهمی در چهره عادّی جهان تردید کرده، بتواند از آن بگذرد تا بهنیروی جهانی متّصل شود.
بنابر عقیده کاستاندا، جنگجو یا سالک میتواند علاوه بر پیوستن بهروح جهانی یا نیروهای طبیعت و سرشار ساختن اراده خود از آن، از این اتّحاد هم بالاتر رفته و بهوحدت برسد؛ یعنی دیگر خودی در میان نباشد و اثری از خود نداشته باشد و تنها روح جهانی را بنمایاند.
دون خوان، خود در مرحله اول آموزش کاستاندا با استفاده از این گیاهان، بنیاد شخصیت و ساختار معرفت او را تغییر داد تا به اعتقاد خود، ذهن او را خاموش سازد و گفت و گوی درونیش را متوقف کند؛ ولی آیا با ایجاد توهم، می توان از آن گریخت و به واقعیت رسید؟! پاسخ شخص کاستاندا به این پرسش جالب توجه است؛ زیرا او بعد از مدتی، این شیوه را حیله دانست و ترک کرد.
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰