عرفان اومانیستی
اشو در سال ۱۹۸۱ به آمریکا مهاجرت کرد و مریدان زیادی در آمریکا پیدا کرد به طوری که شاگردان او شهرکی به نام وی بنا کردند. اما بعد از چهار سال دولت آمریکا او را از آمریکا اخراج کرد که علت اصلی آن انحرافات جنسی بود. اشو معتقد است با افراد سری بسیاری در تماس بوده است اما هیچ کدام را قابل ملاحظه نیافته است. کسانی که بر او تأثیر گذاشته اند یکی ماگا بابا است دیگری پاگال بابا و دیگری ماستا بابا است اما اشو بیش از همه از کسانی دیگر به عنوان راهنما و الگو یاد می کند، یکی بودا و دیگری شیخ کبیر است و آثار اشو هم نشان می دهد که افکار و اندیشه هایش بیشتر از این دو نفر ملهم است.
اشو هر چند که خود را سرآغاز معنویت نوین میداند و معتقد است که اینها همه از دریافتهای معنوی و روحی خود اوست و کسی در این اندیشهها با او شریک نیست، اما گفتههای اشو در باب امور جنسی نه بیانگر روشنفکری و نواندیشیاش او، که علامت تعصب وی به پارهای از مکاتب کهن هند است. کسانی که مختصر آشنایی با مکاتب هندی دارند، نیک میدانند که اندیشه اشو در باب سکس، نه ترواش فکری او، که ارمغان مکتب «تانترا» است. «تانترا» از نظر پرداختن به آیینهای جنسی چنان شهره است که بسیاری از محققین ادیان هند چندان توجهی به مبانی و نظام فکری آن ننمودهاند و این آیین را در حد یک مسلک گروهی و رسم محلی به حساب آورده اند. به همین جهت این مکتب چندان در کتب تاریخ هند انعکاس نیافته است.
به گزارش پشت پرده، اشو به خانواده میتازد و آن را مانع عشق معرفی میکند، اما مرتکب عذر بدتر از گناه میشود و به چیزی دعوت میکند که در آن کمترین نشانی از عشق نیست. هر چند اشو در مشهورترین کتاب خود به نام «از سکس تا فراآگاهی» به گونهای به مسأله سکس پرداختهاست که خواننده گمان کند در سکس انرژی روحانی نهفته است و این عمل میتواند انسان را به عالم معنا اتصال دهد، اما آنچه بیشتر اشو را رنجانده و موجب شده وی با ازدواج و همسرداری مخالفت کند، مشکلات بعد از ازدواج، همچون طلاق، درگیری، مشکلات زندگی و کم شدن محبت بین زن و شوهر است. اشو در مصاحبههایش با صراحت گفتهاست:
انسانها از نظر ارتباطات جنسی باید مانند بقیه حیوانات زندگی کنند؛ با این وضعیت نه مشکلی پیش میآید، نه طلاقی؛ نه درگیری و نه مشکلی.
هر چند نام خدا در مکتب اشو آمده است، اما از آ نجا که این خدا از قدرت کامل و علم نامحدود برخوردار نیست، خدایی است محدود و ناقص. او معتقد است ژاپن چیزهایی را خلق کرده که خدا در هنگام خلقت عالم نتوانسته است بیافریند.
خدایی که علم و قدرتش کمتر از مخلوقات خویش باشد، اساساً خدا نیست و همان بهتر که از حیات معنوی انسان حذف شود. خدایی که اشو تصویر کرده، نه تنها خالق لایزال نیست که ساخته و پرداخته ذهن انسانی ضعیف است.
خلاصه اینکه در بیان اشو، هر چند خدا وجود دارد، اما موجودی است ناقص و ضعیف که نباید و نمیتواند «غایت» سیر سالک واقع شود. اشو هدف انسانها را رسیدن به شادمانی میداند، نه شهود ذات بیکران خداوند ونه دستیابی به رضایت و رفتن به بهشت برین او. اگر کسی خدا را غایت سلوک انسانی نداند؛ اساساً به چیزی دعوت کرده که خود نیازمند به غایت است. در نگاه اشو آنچه که مهم و لازم است، نوعی از تسلیم درونی است، نه خدا و این تسلیم درونی نه تسلیمی برای خدا، که حالتی از بودن است. البته از آنجا که اگر نام خدا در میان باشد، این تسلیم و حالت «بودن درونی» راحتتر صورت میگیرد، لذا نام خدا در کلام اشو، بهانه و ابزار مناسبی است که این حالت تسلیم روحی زودتر و سهلتر اتفاق افتد.
از نگاه اشو دین نیز تجربهای است درونی، فردی و تهی از رسالت های اجتماعی و این سیر درونی لازم است در قالب مراقبه هندی انجام میپذیرد. او چنین مراقبهای را که با هدف تحصیل شادمانگی انجام می یابد، دیانت نام گذاری میکند و بدین سان دینداری را در خلوتگزینی هندی خلاصه میکند و از اینکه خداوند مرامِ دینداری را از طریق گروهی از رسولانش به انسانها ابلاغ کرده باشد، به شدت گریزان است.
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰