عرفای سرخپوستی
این مکتب از نظر جغرافیایی به بومیان آمریکا مربوط می شود و خاستگاه آن قاره آمریکا بخصوص کشور مکزیک است. مردمان اصیل امریکا در نگاه دینی خود دسته ای از نیروهای فوق طبیعی و قدرت های طبیعی را در تغییر و تحولات عالم موثر می دانند گروهی از ایشان بر این باورند که ارواح خدایان گوناگون در هستی ایفای نقش می کنند. توجه خاص آنها به «طبیعت» و قدرت و درک و شعور طبیعت و نیروهای برآمده از آن، باعث شده که ادیان بومی آمریکا «جان گرا» شناخته شوند.
اطلّاعات زیادی در مورد شخصیت دون خوان وجود ندارد؛ زیرا تنها مجرای شناخت دون خوان، ادّعاهای کارلوس کاستانداست. دون خوان ظاهراً در سال ۱۸۹۱ میلادی در جنوب غرب آمریکا، واقع در آریزونای مکزیک به دنیا آمد. و پدرش در جنگ میان اقوام مکزیکی کشته شده است.
کارلوس کاستاندا در ۲۵ دسامبر ۱۹۳۵ میلادی در روستای جوکری، نزدیک سائوپائولو، یکی از شهرهای پرجمعیّت برزیل، دیده به جهان گشود. پدرش «سزار آنا برونگاری» و مادرش «سوزانا کاستاندا» نام داشت. وی تحصیلات خود را در مدرسهای در بوینس آیرس آغاز کرد و در سن شانزده سالگی (۱۹۵۱م.) به لوس آنجلس آمریکا سفر کرد. او به مجسّمهسازی علاقه زیادی نشان میداد، از این رو، مدتی در رشته مجسّمهسازی و نقاشی تحصیل کرد، امّا چنان که او میگفت، خود را فاقد خلّاقیت و قدرت تخیّل کافی برای این کار یافت. پس از مدّتی مجسّمهسازی را رها کرد و در دانشگاه کالیفرنیا در رشته مردمشناسی به تحصیل خود ادامه داد.
عرفان سرخپوستی از انواع عرفانهای طبیعتگرا یا ابتدایی است. بسیاری از موءلّفههای ادیان ابتدایی، در این عرفان به وضوح یافت میشود. این عرفان دارای پیشینهای قدیمی در حوزه قبایل سرخ پوست است. امّا مدّت زمانی است از مرز جغرافیایی سرخپوستان عبور کرده، با اقبال برخی مواجه شده و بر سر زبانها جاری گشته است. اکنون، عرفان سرخپوستی، در بسیاری از کشورهای اروپایی و آسیایی رواج یافته و طرفداران متعصّبی پیدا کرده است.
عرفان ساحری، جادوگری، آیین شمنی، ناوالیسم، درمانگری، پیشگویی، عرفان عقاب و… از جمله نامهای عرفانی است که کاستاندا پایهگذار آن بوده است. به نظر میرسد که از این میان، انتخاب نام «عرفان ساحری» با ساز و کار کاستاندا هماهنگتر است؛ هرچند ساحری، مفاهیم دیگری را نیز در دل خود جای میدهد.
وی در تعریف ساحری میگوید: ساحری، توانایی درک و مشاهده چیزهایی است که دریافت معمولی ما، قادر به درک و مشاهده آن نیست. ساحری، ذخیره انرژی است تا با میدانهای انرژی که در دسترس نیستند سر و کار داشته باشی.
خواننده میتواند کتابهای کارلوس کاستاندا را بخواند، لذّت ببرد و انتظار بیشتری نداشته باشد؛ زیرا آموزشهای وی نه آن اندازه واقعی است که بتوان بر آن اعتماد کرد – همان طور که خود کاستاندا در مقدّمه کتاب هدیه عقاب اقرار میکند – و نه چندان با عقل سلیم و مقتضای درک شهودی هماهنگی دارد که بتوان سر سپرده آن شد. علاوه بر آن، به گفته دون خوان، پیمودن راه، نیاز به مرشد ساحر دارد؛ مرشدی که خود باید شاگرد خویش را پیدا کند و جستجوی شاگرد، پی استاد سودی ندارد؛ که به طور طبیعی این شرط برای ما دست نیافتنی است.
سلوک در عرفان کاستاندا، همانند دیگر عرفانها، دارای ویژگیها و اهدافی است که در این قسمت به برخی از آنها اشاره میکنیم:
مرشد در ادبیات عرفانی کاستاندا «ناگوال» نامیده میشود. نقش ناگوال در عرفان کاستاندا بسیار موءثّر و حیاتی است، به گونهای که سالک بدون مرشد نمیتواند عمل موفّقی را انجام دهد. امّا وظیفه سالک برای شناخت و انتخاب ناگوال چیست؟
این موضوع، از توان شاگرد خارج است، زیرا تنها کسی میتواند ناگوال را بازشناسد که دارای ساختار انرژی همانند او باشد. در این صورت، خود او ناگوال و مرشد خواهد بود و نیاز به مرشد ندارد. بنابراین، شاگرد نباید در پی استاد برود، بلکه این استاد است که شاگرد خود را باز خواهد یافت و او را در چنبره حمایت و هدایت خویش قرار خواهد داد.
ادامه دارد…
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰